تصویر ثابت


Auto Forwarding .......

شما ثانیه دیگر به بانک جاوا اسکریپت ایران منتقل می شوید
داستانی از جنگ یرموک (تبوک) - لطفابه سایت ما به آدرس roochi.ir مراجعه نمایید
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش [امام علی علیه السلام]
مشخصات مدیروبلاگ
 
قاسمی09151185733[6]
باسلام خدمت اهالی محترم روستا وبازدیدکنندگان عزیز ما آمده ایم تا با کمک جوانان روستا بتوانیم قدمی در جهت رفع مشکلات روستایمان روچی برداریم وبتوانیم وبلاگی را جهت جمع آوری اطلاعات ومعلوماتی که مورد نیاز شماست فراهم کنیم ازشما هم میخواهیم مارادراین راه یاری کنید باتشکر

خبر مایه

در جنگ یرموک، هر روز عده ای از سربازان مسلمین به جنگ می رفتند و پس از چند ساعت زد و خورد، بعضی سالم یا زخمی به پایگاه های خود بر می گشتند و بعضی کشته ها و مجروحان در میدان به جای می ماندند.
((حذیفه عدوی)) گوید: در یکی از روزها پسر عمویم با دیگر سربازان به میدان رفتند، ولی پس از پایان پیکار مراجعت نکرد. ظرف آبی برداشتم و روانه رزمگاه شدم، به این امید اگر زنده باشد آبش بدهم.
پس از جستجو او را یافتم که هنوز رمقی در تن داشت. کنارش نشستم و گفتم: آب می خواهی ؟ به اشاره گفت: آری. در همین موقع سرباز دیگری که نزدیک او به زمین افتاده بود و صدای مرا می شنید آهی کشید و فهماند که او نیز تشنه است و آب می خواهد.
پسر عمویم به من اشاره کرد: برو اول به او آب ده. پس پسر عمویم را گذاردم و به بالین دومی رفتم و او هشام بن عاص بود. گفتم: آب می خواهی ؟ به اشاره گفت: بلی ؛ در این موقع صدای مجروح دیگری شنیده شد که آه،گفت: هشام هم آب نخورد و به من اشاره کرد که به او آب بده ! نزد سومی رفتم ولی در همان لحظه جان سپرد.
برگشتم به بالین هشام، او نیز در این فاصله مرده بود. آمدم نزد پسر عمویم دیدم او هم از دنیا رفته است.


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوست خوبم تولدت مبارک


+ باسلام دوست خوبم تولدت مبارک
+ باسلام